
این راهبردها که در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ پیگیری می شود تفاوت چندانی با عصر باراک اوباما ندارد. ارزیابی هر یک از محورهای چهارگانه طبعا بخشی از تلاش کاخ سفید در غرب آسیا را فاش می کند.
محور نخست که به صورت مستمر از طریق رسانه ها آن را بیان می کنند، "مبارزه با تروریسم" است.
تروریسم پدیده ای مناقشه برانگیز است که بویژه پس از 11 سپتامبر 2001 دچار بحران هویت شد. نمونه بارز آن بهره گیری از معیارهای دوگانه است که به تروریسم خوب و بد تقسیم شده است. داعش به گفته ترامپ از سوی دولت اوباما ساخته شد و پشتیبانی از آن در دستور کار دولت ترامپ قرار دارد.
حال اما پس از 5 سال طومار این گروه در عراق و شام برچیده شده است. فرقه ای که با در پیش گرفتن تکفیر و ترور قصد داشت چهره حامیان جهاد و شهادت را مشوّه کند. پشت پرده این راهبرد ایجاد فتنه مذهبی در غرب آسیاست. فتنه ای که بر اساس جنگ های مذهبی 30ساله اروپا (1618تا 1648م.) شبیه سازی شده است.
دومین محور راهبرد امریکا درغرب آسیا هم “مهار دشمنان“ است. دشمن از نگاه امریکا ، طبعا فرد ، گروه ، کشور یا اندیشه ای است که با منافع واشنگتن همسو نباشد. ایالات متحده امریکا سالهاست که تفکرمقاومت الهام گرفته از انقلاب اسلامی ایران را در صدر دشمنان منافعش قرار داده است.
در این حوزه هم امریکا ناکام بوده است . خروج رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان در سال 2000میلادی نخستین ضرب شستی بود که حزب الله لبنان به سرنیزه امریکا در غرب اسیا نشان داد. جنگ 2006 هم که رژیم صهیونیستی با هدف در هم شکستن مقاومت حزب الله لبنان انجام داد نقطه عطفی در شکست راهبرد امریکا در قبال مقاومت اسلامی بود. رژیم صهیونیستی موجودیتش را با سیاست قتل ، ترور و جنگ در سال 1948 شروع و در سال های1967، 1973 و 1982 شکست ناپذیری اش را نهادینه کرد. نیروهای مقاومت اما در سال 2000 نخستین ضربه سنگین را بر پیکر موجودیت اسراییل وارد کردند و پس از ان طلسم سیاست " بزن در رویی " صهیونیست ها ترک برداشت.
سومین محور که در قالب طرح خاورمیانه جدید از سوی ایالات متحده دنبال می شود، "کشور سازی " است. طراحی قرارداد سایکس - پیکوی جدید مبتنی بر تجزیه کشورهای منطقه در این چارچوب قابل ارزیابی است. فرانسه و انگلیس مرزهای غرب آسیا را در سال 1917 یعنی حدود یکصد سال پیش ، پس از فروپاشی دولت عثمانی شکل دادند. تحریک گسل قومیتی ، نژادی ، مذهبی و ... برای تجزیه کشورهای بزرگ به دولت های کوچک در دستور کار قرار گرفت. تازه ترین حرکت در این مسیر تلاش برای جداسازی منطقه کردستان از کشورعراق بود که ناکام ماند.
چهارمین محور در راهبرد ایالات متحده ، " میانجی گری میان متحدانش " در غرب آسیا است. رژیم صهیونیستی و سعودی در دهه دوم قرن بیست ویکم ، دو متحد اصلی کاخ سفید در غرب اسیا هستند. منافع کاخ سفید در ایجاد رابطه علنی میان ریاض با تل اویو است. شکسته شدن تابوی برقراری ارتباط با صهیونیست ها هدف اصلی این راهبرد است. دونالد ترامپ رییس جمهور امریکا در نخستین سفرخارجی اش پس از دیدار با سران قبیله سعودی در ریاض به سوی تل اویو پرواز کرد.
اتاق فرماندهی مشترک میان محمد بن سلمان ولیعهد سعودی ، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی و جراد کوشنر داماد پرنفوذ رییس جمهور امریکا برای این هدف طراحی شده است. رفع کدورت میان سران ارتجاع عرب شامل پادشاهان ، امیران ، سلاطین و روسای جمهور مادام العمر هم با پیگیری سیاست " دوشیدن " همواره از سوی امریکا دنبال می شود. بستن قرارداد فروش جنگ افزار به ارزش افزون بر 400 میلیارد دلار در این چارچوب قابل تحلیل است.
دولتمردان امریکایی برای تحقق این چهار راهبرد دست کم 7 تریلیون دلار از جیب مالیات دهندگان امریکایی هزینه کرده اند. این رقم را ترامپ هفته گذشته از طریق یک توئیت فاش کرد. برای آنکه بزرگی این رقم بهتر به ذهن متبادر شود کافی است بدانید صادرات نفت ایران در نبود تحریم و بهای بالای ان ، سالانه حدود یکصد میلیارد دلار بود. یک حساب سر انگشتی نشان می دهد که این رقم برابر با 70 سال درامد صادراتی نفت ایران است.
راهبرد واشنگتن در غرب اسیا گرچه هزینه سنگینی روی دست مالیات دهندگان امریکایی گذاشته اما موفقیت چندانی در بر نداشته است. امریکا به صراحت علت ناکامی راهبردی اش در غرب اسیا را ناشی از کارشکنی جمهوری اسلامی ایران می داند. هیلاری کلینتون وزیر خارجه دولت اوباما ، مهم ترین دغدغه دوران صدارتش را ایران قلمداد کرد و رکس تیلرسون نخستین وزیر خارجه اخراجی دولت ترامپ هم با همین کابوس دست و پنجه نرم می کرد که برکنار شد.
غرب اسیا هم اکنون کانون هماوردی دو اندیشه است . اندیشه مبتنی بر نظام سلطه به سرکردگی امریکا از یک سو و اندیشه مبتنی بر مقاومت الهام گرفته از جمهوری اسلامی از دیگر سو. تعیین کننده اصلی این نبرد،جنگ اراده هاست. حوزه مقاومت در دو دهه گذشته نه فقط جلوی پیشروی طرح های کاخ سفید را گرفته بلکه آن را وادار به عقب نشینی هم کرده است.
غرب به رهبری امریکا ریشه ناکامی هایش را نفوذ منطقه ای جمهوری اسلامی و چاره کار را هم جدا سازی جریان مقاومت از سرچشمه می داند. مقاومتی که امروزه با بهره گیری از اراده های پولادین ،عقلانیت انقلابی و برخورداری از توان دفاعی نامتقارن از عراق تا سوریه و از یمن و لبنان تا غزه به خودکفایی راهبردی رسیده است.